در آستانه سی سالگی

روزمره هایم

در آستانه سی سالگی

روزمره هایم

سفر

هر چقدم آدم سعی کنه تند تند بنویسه و خودشو عادت بده به نوشتن روزمره هاش بازم نمیشه ! وقت کم میاد .... واقعا روزا واسه شمام انقد زود میگذرن؟ تا چشم به هم میزنم شب شده و به کلی کارام نرسیدم ! اصن به گرد پاشم نمیرسم ... کنترل و مدیریت زمان خیلی سخت شده واسم

این مدت یه روز با دوستم رفتیم سینما ... هیچ کجا هیچ کس ... خوب بود باید تو ذهنت فیلمو تدوین میکردی از بس جلو عقب میشد .... فرداشم رفتیم نمایشگاه و کلی آشنا دیدیم و عکسای سیبیلی گرفتیم .

یه عروسی دعوت شدیم چند وقت پیش که داماد دوست شوهری بود و من هیچ کسو نمی شناختم ... از رفن به اینجور عروسیا و مهمونیا اصلا خوشم نمیاد وقتی هیچ کسو نمیشناسم ! ولی مجبور بودم برم ! روز قبل عروسی فهمیدیم مادر و خواهرای شوهری هم دعوت هستن و دیگه بد از بدتر ! بماند که با چه حالی رفتم و چقد بهم سخت و بد گذشت ... البته حرف زیادی جز سلام و مرسی و خداحافظ بینمون رد و بدل نشد ولی همونجا ارزو میکردم کاش تنها بودم تا اینکه .....

دو روز بعد این عروسی دو تا از شاگردای شوهری که با هم چند ساله دوس بودین عقد کردن و مارو واسه نامزدی دعوت کردن که رفتیم و کلی همه تحویلم گرفتن که همسر استاد عروس و دادمادم !!! با اینکه سطحش خیلی پایین بود ولی واقعا از اون عروسی بیشتر بهم خوش گذشت .... به عروس که کادوشو دادم کم مونده بود گریه کنه ! انقدر طفلک از ته دل تشکر کرد و اظهار خوشحالی کرد که رفتیم ... دامادم کلی تشکر کرد و فرداشم اسمس زدن و دوباره اظهار لطف و مهربونی کردن ...

تقریبا نیمه های شب رسیدیم خونه که "ف" زنگ زد و گفت دارم واست آش نذری میارم .... پرسیدم نذر چی گفت وقتی امتحان کافی شاپتو قبول شدی واست نذر کرده بودم ! جل الخالق !!!!! یه سطل گنده واسمون آش رشته اورد که واقعا هم خوشمزه بود

روزی که مریم خبر قطعی داد که داره میاد مش*هد من خیلی خوشحال شدم و دوتایی کلی برنامه ریختیم که هر روز با همیم و همه جا میریم و .... اما وقتی اومدن هیچ کدوم از نقشه هامون عملی نشد و تنها تونستم برم هتل و نیم ساعت ببینمش ... روژینا و رومینا کوچولو رو هم دیدم و تمام .... خیلی تو ذوقم خورد چی فکر میکردیم و چی شد .... حالا دلمو خوش کردم به آخر شهریور که خانوم مارپل و پریا میخوان بیان

جمعه همین هفته ( دو روز دیگه ) داریم با شوهریم میریم شمال .... مازندران و گیلان .... راستش مازندران زیاد اومدم ولی دفعه اولمه میخوایم رشت و ماسوله و فومن و ... بریم و خیلی خوشحالم ... کلی هم تو نت سرچ کردم و سفرنامه رو خوندم و نوشتم که کجاها رو حتما بریم ببینیم ... فقط دوستایی که تجربه دارین رستورانای خیلی خوب رو بهم معرفی کنین ووو من فقط خاور خانم رو میشناسم ! اگه رستوران خوبی میشناسین که غذاهای خوشمزه شمالی داره حتما معرفیش کنین ( فست فود نمیخوام )

امیدوارم سفر خوبی باشه برامون چون خیلی خیلی خیلی بهش احتیاج داریم ....