در آستانه سی سالگی

روزمره هایم

در آستانه سی سالگی

روزمره هایم

دوشنبه

خب قرار امروز به هم خورد! من نمیدونم چجوری نوشته بودم که فکر کردین من تمایل زیادی به برگشتن به دوباره دوست شدن باهاشو دارم ! من فقط نوشتم ازینکه بخشیدمش سبک شدم که یکی از علتاش این بود که همه این مدت با خودم درگیر بودم که نکنه واقعا تقصیر من بوده ! اصن شاید راننده آژانس برداشته و .... کلی فکر بیخود دیگه ! ازین که از زیر بار تهمتش اومدم بیرون احساس سبکی داشتم ....

به قول خودش میگه من خیلی زودتر ازینا فهمیدم اشتباه کردم ولی روم نمیشده بیام معذرت بخوام ! شبای قدر خیلی عذاب وجدان داشتم گفتم حتما باید ازت حلالیت بطلبم ! البته یه بهونه ی خیلی مسخره هم داشت که میگفت خب تو تو واتساپ و اینستا و فیس ب منو بلاک کرده بودی چه جوری میگفتم بهت !!!! که منم درجوابش گفتم اسمس و زنگ رو که بلاک نکرده بودم ! والا .....

به هر حال قرار امروزو کنسل کردم چون امروز کارگر داشتم .... قرار بود سه شنبه بیاد ولی کار داشت گفت امروز میام .... من یه مشکلی دارم روزایی که کارگز دارم ! امروز به مریمم گفتم اینکه من خیلی خجالت میکشم وقتی کارگز میاد من برم لم بدم جلو تی وی یا کلا به کار خودم مشغول باشم ! منم دستمال برمیدارم و پا به پاش کار میکنم ! نمیدونم از چی نشات میگیره این اخلاقم ! ولی مردم کارگر میگیرن که خودشون عشق و صفا کنن و خسته نشن منه خنگول آش و لاش بعد رفتنش میفتم :)) البته خونمون به شدت عظیمی ! کثیف بود و اگه کمک نمیکردم تموم نمیشد اونم که دیگه وقتش پر بود خوب شد تموم شد در آخرین دقایق ! البته نیم ساعت بیشتر موند ! ولی خونه شد دسته ی گل ! همه چی برق میزنه انقده خوبه :)) ولی وقتیم کثیف میشه حس بدی بهم نمیده ! شاید کسلم میکنه فقط :( یکی از منفورترین کارای دنیا گردگیریه !


رژیم گرفتن برا من خیلی سخته ! سخت که نمیشه گفت یعنی خیلی زجرآوره ! اصن درست همون روزی که تصمیم میگیرم رژیم بگیرم اشتهام ده برابر میشه عین موش تو سوراخ سمبه های خونه دنبال خوردنی میگردم ! خدارو شکر اکثر مواقعم به در بسته میخورم و خدارو شکر تر ! که از تنبلیم پانمیشم برم سوپر خرید !!! دکتر رفتنمم مسخره کردن خودمه ! یا رژیماشون بیخودیه یا عصبیم میکنه از بس هیچی نداره !!! یا اصن روم اثر نمیذاره و افسردم میکنه ! نمیدونم چرا نیم گرم هم کم نمیشه از وزنم ! ماه رمضون واقعا رعایت کردم به غیر خرما شیرینی دیگه ای نخوردم برنج خیلی کم نون هم کم ولی بازم هییییییییییچ تاثیری نداشت ! ورزش میکنم خیس عرق میشم ولی بعد 10 روز میبینم فرق چندانی نکرده سایزم ! وزنم که تکون نمیخوره ! نمیدونم به سن و سالم ربط داره که داره به 30 نزدیک میشه یا مرضی چیزی دارم !

وقتی بچه هارو میبینم اکثرشون نوشتن رژیم دارن و کلی کم کردن انگیزه میشه واسم اما تا میام منم شروع کنم اصن انگار از قحطی درمیام ! معدم سوراخ میشه هر چی میخورم سیر نمیشه :))


من آدرس اینجا رو به خیلی ها دادم ولی همیشه از یه افراد محدودی کامنت دارم ! نمیدونم میخونن و هیچی نمیگن ! میخونن و نظرشون نمیاد ! نمیخونن کلا ! واسم عجیبه ! حداقل یه بار یه چیزی بذارین بفهمم کیا دنبال میکنن :))

نظرات 16 + ارسال نظر
سیندخت چهارشنبه 13 شهریور 1392 ساعت 09:55

کلا آدم به هر چیزی که ازش منع میشه بیشتر تمایل پیدا میکنه! رژیم هم همینه...

آره واقعا

Maryam جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 19:58 http://fingerprints.blogsky.com

ببین سارا منم عیییییییییییییییین خودتم! یعنی وقتی کارگر میاد بیشتر از خودش من کار می کنم. یه جوری که می گم پوله رو باید بدن به من :))))))

هر روز بیشتر میفهمم چقد ما به هم شبیهیم :)) نسبتی با هم نداریم آیاااا

راما یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 19:10 http://missymemol.blogfa.com

مرسی عزیزم از لطفت میدونم که تو هم گرفتاری. راستش زیاد توی نت نمیام. فقط توی گوشیم جیمیلمو چک میکنم . امروز کامنتتو دیدم. فیزیوتراپی میرم. کم کم میرم سرکار. و سعی میکنم کم کم خوب شم دیگه. کمرم مشکل داره واسه همین زیاد نمیتونم بشینم. مراقب خودت باش. بهتر بشم حتما میام پیشت. دلم برات تنگ شده مهربون

عزیزم خیلی مواظب خودت باش بیشتر استراحت کن ایشالا که هر چه زودتر سلامتیه کاملتو به دست بیاری

خانومی یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 15:35 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

:)) نه سارا ، زنداداشم لاغرنشده
مربی بش گفت کم خونی باعث میشه نتونی فعالیت کنی و ازاینه که انقد زود تو ورزش بی حال و خسته میشی ... چون من خیلی وزنم بیشتر از زنداداشمه اما تو باشگاه انقد خسته نمیشم که اون میشه

آهااااان فهمیدم

کافه ستاره یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 04:06 http://starcoffee.blogfa.com/

ور آر یو تنبل بانو؟ :دی

آی ام عه بلک برد

مستانه شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 09:51 http://mastaane.ir

من می خونمت سارا جان. کلا حس کامنت گذاریم نابود شده ولی. شرمنده!

عزیزم :* مرسی که گفتی ... شما که حق داری با وروجکت اصلا توقعی هم ندارم فقط خواستم بدونم کیا میخونن مرسی که گفتی :*

نارنجدونه جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 22:53

این مریم خسیس رو باش دو کیلو دو کیلو کم میکنه رژیمش رو به ما نمیده گوشتالو و توپول بشی الهی مریم خخخخخخ

وای منم واسه همین کارگر نمیگیرمااااااااا ولی باید کم کم بیفتم تو خطش تو بگو چه کارایی ازش میکشی؟

منم انگاری جو گرفته وقتی تصمیم به رژیم میگیرم

مریم بنده خدا :)) خیلی هم خوب و مهربون و نفسه این دختر :*
من همه کار میگم میکنه ... گردگیری جارو شستن دستشویی حمام کف آشپزخونه ... دستمال کشیدن سرامیکای هال پذیرایی ... تمیز کردن اتاقا و.... کلا همه کار حتی پرده و پتو میدم میشوره :دی

خانومی پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 ساعت 01:34 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

والا من زنداداشم دکتر فرستادش زیر نظر یه دکتر غدد مدتی هم دارو خورد تا زمانیکه اومد دوباره همینجا شهرستان ، اینجا که دوباره رفته بود دکتر بش گفته بود ممکنه با مصرف این داروها تیروئیدت فعال بشه و ازاین حرفا ، اینم داروهاشو ول کرد
اما بنظر من بهتر بود زیر یه متخصص خوب تو تهران میموند چون تو شهر ما واقعا دکتر خوب وجود نداره و همیشه حرف مفت میزنن
البته امروز مربی باشگاهمون بش گفت احتمالا کم خونی داری و برو یه سری آزمایش کامل بده

وا عجب دکتر احمقی !!!! اتفاقا دکتر من بهم گفت به هیچ وجه مصرف داروتو قطع نکن حتی اگه فراموش کردی هم ضرر کردی ! بعد این دکتر احمق گفته نخور که تیروییدت فعال نشه !!!!!!!
کم خونی مگه لاغر نمیکنه؟؟؟
حالا بالاخره زنداداشت لاغر شد یا نه؟ کشتی منو .....

تــی تـی ! پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 ساعت 01:18 http://red-secret.blogfa.com

از بس همه جا عـادت کردیم به خاموش بودن خیلیییی با کامنت غریبه شدیم :دی

آره من خودمم همینجورم ولی از وقتی دیدم خودم چه خوشحال میشم با کامنتا تا جایی که بتونم و نظرم بیاد مینویسم :))

خانوم مارپل چهارشنبه 23 مرداد 1392 ساعت 23:07

هی امان از رژیم سارا باورت میشه من در عرض حدودا یک ماه ده کیلو کم کردم؟!
خیلییی کم غذا خوردم خیلی به دلایلی که خودتم میدونی کاملا از اشتها افتادم البته الان اشتهام همچو بقره باز شده :-| حالا تصمیم گرفتم کمتر بخورم تا یه ماه دیگه که اومدم نترسی از هیکلم:-D
در مورد کارگر هم میفهمم چی میگی مامانم هم اینجوری بود فک کنم کارگره کیف میکرد بعد اون قضایا مامان که نمیتونست بلند شه من خیلی به کارگره کمک نمیکردم میگفتم وظیفه شه پولشو میگیره که بعد کم کم خانوم ستاره سهیل شد! فک کن بعد از پونزده سااال!
میگن به کارگر جماعت نباید رو داد درست میگن!

تو نترسی از من ، من از هیچکی نمیترسم :))))
آخ آخ یعنی واقعا این جماعت بی چشم و روین ! منم خیلی دیدم متاسفانه ولی دست خودم نیس دیگه ! حالا حتما حتما رو خودم کار میکنم دفعه دیگه هیچ کار نمیکنم :(

رزسفید چهارشنبه 23 مرداد 1392 ساعت 11:06 http://my-whiterose.com/

سلام عزیزکم.خوبی؟
ممنون از ادرس جدید.چه همه خوشحالم که دنبال آرزوهات رفتی.خیلی خوبه.اگه میتونی برام یه خلاصه بگو که چه کلاسی رفتی.مثلا مال فنی حرفه ای رو رفتی و امتحانش چه جوری بود و اینا...
منم یه کارهایی کردم در این باره.مثلا شوی شیرینی عید گذاشتم و الان هم تک و توک دارم سفارش می گیرم ولی دنبال یاد گرفتن حرفه ایش هستم.
ممنونم
اوضاع زندگی چطوره؟
خوبه؟
امیدوارم که خوب باشه.
مواظب خودت باش

سلام رزی جونم
نه من فنی حرفه ای نرفتم عزیزم چون کلاساش به درد نخوره ! آموزشگاه خصوصی رفتم که تو کشور مقام اول شده المپیاد شیرینی پزیش .... خب تو مشهد بهترین آموزشگاه بود و گرونترینش .... مواردی که آموزش میداد تقریبا جدید و کامل بود .... تهران شنیدم کلاسای سانازسانیا خیلی طرفدار داره و البته خیلی هم گرونه دیگه جایی رو نمیشناسم ..... برای امتحان هم که امتحان تئوری همه باید بریم فنی حرفه ای آزمون تستی بدیم .... ولی برای عملیش تو خود آموزشگاه مربیت ازت امتحان عملی میگیره که مثلا باید تو 2 یا 3 ساعت 4 تا 5 موردو بپزی و تزیین کنی و میز بچینی که باید حتما قبلش خیلی تمرین داشته باشی که وقت کم نیاری
شوی شیرینی منم میخواستم بذارم ولی چون همزمان کلاسای خودمم بود و شاگرد داشتم وقتم گرفته میشد دیگه نتونستم بذارم ولی فکر خوبیه و سود خوبیم داره
اگه علاقه داری که حرفه ای کار کنی به نظر من می ارزه وقت و پولتو بذاری و بری دنبالش .... من یه مدت با کافی شاپا کار کردم درسته سودش کم بود ولی خیلی تجربه به دست اوردم و سفارشایی که دارمو بهتر تحویل میدم

دختری در مزرعه سه‌شنبه 22 مرداد 1392 ساعت 23:00 http://dokhtaremazrae.persianblog.ir

عزیزم منم خیلی سخت میتونم رژیم بگیرم...یکی از سخت ترین کارهای دنیاست...
درضمن من وبلاگتو همیشه میخونم تا آپ میکنی سریع ولی با فایر فاکس نمیتونم کامنت بزارم الان با اینترنت اکسپلرر هستم.

آخ آخ تو هم ؟:((
عه ! چرا نمیشه با فایرفاکس؟؟؟ بلاگ اسکای ادا اصول دراورده پس ! :|
مرسی که کامنت میذاری :*

خانومی سه‌شنبه 22 مرداد 1392 ساعت 15:18 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

اول بگم که جواب کامنتتو تو وبم دادم برو بخونش بعد اینکه سارا من زنداداشمم خیلی رعایت میکرد اما کم نمیکرد ، اگه یادت باشه سال 88 من رفتم تهران و پیش دکتر حسینی که دکتر خیلی معروفیه و بم رژیم داد ، زنداداشم هم با من اومد و به اونم داد ، من خیلی عالی کم کردم اما زنداداشمم کم نمیکرد بعد سری بعد که رفتیم دکتر بش گفت احتمالا سوخت و ساز بدنت پایینه ، و یه دستگاهی داشت که فقط همون یه دستگاه تو کل ایران بود و فقط هم همون دکتره داشت ، ازش گرفت و معلوم شد که اره سوخت و ساز بدنش پایینه که وزن کم نمیکنه
حالا من دوباره دارم همون رژیم رو انجام میدم البته نه به همون دقیقی ... اما خب توی 5 هفته 6کیلو کم کردم ، حالا شهریور اوایلش میرم تهران میخوام برم پیش دکتر چون باید زیرنظرش باشم که سلامتیم به خطر نیفته ، اما پیش دکترکیمیاگرمیخوام برم چون دکتر حسینی مطبش خیلیییی دوره سختمه ..
حالا بذار مانکن شم میام دقیق بت میگم چقد اضافه وزن داشتم عزیزم ولی تو نسبت به من خیلی لاغری
فقط اراده کن چون میدونم میتونی

خب ببین منم دکتر بهم گفته سوخت و سازم خیلی کمه بهمم دارو داده دارم میخورم ولی هیییییییییچ تاثیری تا الان که نداشته ! منم واقعا کم میخورم ولی اصلا وزنم کم نمیشه
حالا یه چیز مهمو نگفتی ! زنداداشت که این مشکلو داشت آخری چی شد؟ چیکار کرد؟ بیخیال رژیم شد یا راهی پیدا کرد؟؟؟؟ اینش مهمه :)))
و هم اون تصوری که از من داشتیو کلا فراموش کن چون بعد ازدواج به سان بادکنک باد شدم و اضافه وزنم خیلیییییییی زیاده ! خجالت نکش بگو احساس میکنم اگه همدرد نباشیم حتی من بیشترم :)))))))
آخه با اراده من لاغری نمیاد باور کن :)) مجکلاتم !!!! داخلیه :))

خانومی سه‌شنبه 22 مرداد 1392 ساعت 15:17 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

اول بگم که جواب کامنتتو تو وبم دادم برو بخونش بعد اینکه سارا من زنداداشمم خیلی رعایت میکرد اما کم نمیکرد ، اگه یادت باشه سال 88 من رفتم تهران و پیش دکتر حسینی که دکتر خیلی معروفیه و بم رژیم داد ، زنداداشم هم با من اومد و به اونم داد ، من خیلی عالی کم کردم اما زنداداشمم کم نمیکرد بعد سری بعد که رفتیم دکتر بش گفت احتمالا سوخت و ساز بدنت پایینه ، و یه دستگاهی داشت که فقط همون یه دستگاه تو کل ایران بود و فقط هم همون دکتره داشت ، ازش گرفت و معلوم شد که اره سوخت و ساز بدنش پایینه که وزن کم نمیکنه
حالا من دوباره دارم همون رژیم رو انجام میدم البته نه به همون دقیقی ... اما خب توی 5 هفته 6کیلو کم کردم ، حالا شهریور اوایلش میرم تهران میخوام برم پیش دکتر چون باید زیرنظرش باشم که سلامتیم به خطر نیفته ، اما پیش دکترکیمیاگرمیخوام برم چون دکتر حسینی مطبش خیلیییی دوره سختمه ..
حالا بذار مانکن شم میام دقیق بت میگم چقد اضافه وزن داشتم عزیزم ولی تو نسبت به من خیلی لاغری
فقط اراده کن چون میدونم میتونی

مــــــریم بــانو سه‌شنبه 22 مرداد 1392 ساعت 14:12

سارا من امروز روز ۷ رژیمم بود و رفتم رو ترازو ۲ کیلو فیکس کم کردم!‌باورت میشه؟؟؟؟؟ امروز هفته دومم شروع میشه و من هنوز از صبحونه خفن سیرم و میلم ب نهار نکشیده :دی

تنبلی نکن رژیم رو شروع کن دیگهههه..حیفهههه ها :)

واقعا بهت تبریک میگم :*
باهشه خدا کنه جواب بده

مریم م سه‌شنبه 22 مرداد 1392 ساعت 12:59

سلام. راستش من تازه با این وبلاگ آشنا شدم. و هنوز یکی دو پست بیشتر نخوندم. ایشالا بازم به این خونه سر می زنم

مرسی
از کجا آشنا شدین حالا؟ :دی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.