در آستانه سی سالگی

روزمره هایم

در آستانه سی سالگی

روزمره هایم

سوسک

میگن ترسای آدم ریشه در کودکیش داره ! من نمیدونم در کودکی چه اتفاقی واسم افتاده که انقدر از موجود وحشتناکی به اسم سوسک میترسم ! یعنی این ترس من در حدیه که میشینم گریه میکنم دستام یخ میزنه تپش قلب میگیرم و پاهام از حرکت وامیسته ! خونه ما متاسفانه متاسفانه با وجود سمپاشی هایی که کردیم بازم تو دستشوییش سوسک پیدا میشه ! ازهمین گنده سیاها ! فقطم شبا میان بیرون دیگه ! اینه که مجبورم همیشه قبل از ورود شوهری رو بفرستم کل سوراخ سمبه هارو چک کنه برام ! آخه هر آن ممکنه از یه گوشه ای که قایم شده بوده در بیاد ! اما امشب شوهری خواب بود و منم احتیاج خیلی ضروری داشتم به این مکان مقدس ! آروم آروم درو باز کردم و از دور یه نگاهی انداختم و بسم ا... گویان !!!! وارد شدم .... یهو وسط راه چشمم افتاد به زیر دستشویی(همونجا که دستامونو میشوریم !) دیدم یه جنازه سوسک افتاده :(( که یهویی آخرین دست و پاشو زد و جون داد تموم شد ! آخه هنوز سم خوراکی بود تو دستشویی اومده خورده و مرده ! منم همونجا پاهام قفل کرد ! هرچی به خودم میگفتم خب این که مرده برو جلو ولی قفل کرده بودم ! حالا بدنم یخ کرده اشکم تو چشمامه دلم میخواد جیغ بزنم شوهری بیدار شه ولی میترسم ! چون یه بار که خواب بود جیغ زدم سوسک دیدم با چنان وحشتی از خواب بیدار شد گفتم این الان سکته میکنه ! فقط دیدمش از رو تخت پرید ها ! به حالت دو اومد ببینه چی شده ! بعدشم کلی دعوام کرد که آخه این سوسک تورو میخوره مگه من هزار تا فکر کردم با این جیغ تو ! ای بابا اصن درک نمیکنن ترسای آدمو ! اینه که جیغ نزدم و زل زده بودم به جنازه :( حالا نه برمیگشتم نه میرفتم جلو :)) ولی ای کاش به همین جا ختم میشد ! جاتون خالی نباشه اصلاااا از تو قسمت مخصوص !!! دو تا شاخک در حال تکون خوردن دیدم :(( یعنی چنان بدن من میلرزید که انگار دایناسور دیدم ! نفهمیدم چه جوری خودمو پرت کردم بیرون و درو محکم بستم و نشستم های های گریه کردم ! وسط گریه یادم افتاد من در حال انفجارم ! جاتون خالی یه عالمه هم آب هندونه و شربت هلو خورده بودم و دیگه خودتون تصور کنید ! بیدار کردن شوهری که هیچی خودم باید یه کاری میکردم ! یه راهم بیشتر نبود اونم ...... بقیشو ادامه ندم بهتره دیگه !

حالا از همون موقع دست چپم گرفته نمیدونم عضلشه رگشه چیشه ! انقد درد میکنه الان یه دستی دارم تایپ میکنم ! ببین یه سوسک چه کارا با آدم میتونه بکنه بعد شوهر ما میگه مگه میخورت ! کاش میخورد راحت میشدم از دستش


*این ترس یا بهتر بگم فوبیای سوسک آیا در آستانه ی سی سالگی خیلی خنده داره؟ یا مسخرس؟ یا لوسه؟

نظرات 9 + ارسال نظر
دختری در مزرعه یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 23:36 http://dokhtaremazrae.persianblog.ir

عزیزم من از سوسک وحشت دارم به اندازه تو..
خونه مادرشوهرم پر از سوسکه اتفاقا اونا هم شبا میان بیرون... خیلی وحشتناکه....

آخ آخ پس همدردیم :((

نارنجدونه شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 07:08

فدااااااااااااااای تو
عین پلنگ رو خوب اومدی خدا نکشدت
تیرک چیه؟

:)))))
تیرک شما ندارین مگه؟
یه چیزیه واسه شستشو و سفید کننده و ضدعفونی کننده و اینا !
تو مایه های سیف حالا این اسمش تیرکه

مــــــریم بـانو جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 12:27

ترست خیلی هم نرماله خواهررررررررررر:))

من عییییییییییییییییییین سگگگگگگگ از سوسک میترسم :)) ولی مثله تو قفل نمیشم با آخرین توانم میدوم و جیغ میزنم :))

خوشحالم باز می نویسی

قررررررررررررررررربونت بشم :))))))) باز خوبه صحنه رو ترک میکنی من خنگ پاهام قفل میشه :))
عزیز دلمی تو می دونستی؟

دی ماهی خانوم جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 11:19 http://deymahi.mihanblog.com

سلااااااااااااااااام عزیزم :)
منم دقیقا در رابطه با سوسک اینجوری ام. انقدر گریه میکنم وای یه بار مانی خونمون بود رفتم لباس عوض کنم یه سوسک رو سقف اتاق خواب دیدم! دقیقا منم قفل شده بودم نمیتونستم دربیام فقط گریه میکردم و بلند جیغ میکشیدم مانی رنگش پرید بدو اومد دید لخت واستادم وسط اتاق دارم زار میزنم! حالا هرچی میپرسه چی شده نمیتونم حرف بزنم! در نهایت سوسکه ناپدید شد و شب قبل خواب پیداش کردن کشتنش!

سلاااااااااااااااام به روی ماهت ماهی جونم :*
چه خوب یکی مثه خودم پیدا شد سر جاش قفل شه :))
حالا راستشو بگو مانی اومد تورو تو اون اوضاع دید رفت دنبال سوسک یا ..... :-" :))
من اگه سوسکی ببینم و بعد ناپدید شه دیووووووووووونه میشم ! توهم درون لباس سوسک بینی پیدا میکنم :(((((

خانوم مارپل جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 00:44

ای وااای چرا میترسی اخه :(
منم چندشم میشه اما نه به اون وضعی که برات پیش میاد
با سم و اینا دیگه کاری پیش نمیبرین بهتره سوراخ سمبه هارو خوب بپوشونین و چاه بست برای سنگ توالت بذارین
مواظب خودت باش خب

ترس داره دیگه :(
خوش به حالت واقعا نعمتیه ازش نمی ترسی :(
چاه بست داریم ولی ازین گوشه های سنگ توالت میان تو بی پدر مادرا :((
واسه خصوصی هم اره خیلی خیلی قدیمیه ! تو هم فکر کنم بشناسیش حتی ! یادم نیس

خانومی پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 19:41 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

نه خنده داره نه مسخرس نه لوسه این ترس واقعا چیزیه که با آدم همراهه و خب چه میشه کرد دست خودم آدم نیس ..فکرکن من با دیدن یه مورچه هم همچین حالی بم دست میده و دیگه نمیدونم باید چیکارکنم :(
کاش میگفتی چیکارکردی باهاش لااقل منم یادمیگرفتم خدایی نکرده اگه ظاهر شدن ازش کمک میگرفتم

مورچه؟ جان من ؟! مورچه که همیشه همه جا هس ! چیکار میکنی :))
کاری با اون نکردم درشو بستم رفتم حموم گلاب به روتون یه دوش اجباری هم گرفتم نصفه شبی :(( میدونم حالت بد شد ولی خودت پرسیدی به من چه :))

نارنجدونه پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 09:05

وووووی الهی بگردم دلم برات سوخت یه کمم وسطش خندیدم خیلی جالب نوشته بودی سارایی
خوب میرفتی حموم تا شوهری بیدار بشه راهکارهای نارنجدونه ای خخخخخ

وای سارا ببین منو من متخصص سوسکم خونه اول و دومی که بعد ازدواج رفتم به ترتیب 45 سال ساخت و 30 سال ساخت بودن اوووووف قدیمی ها واسه همین خونه سوسکا بودن
خونه اول و دوم رو ریشه کن کردم از سوسک اومدیم بیرون البته با همسری
اولش زیر موکتها چون سرامیک نبود پودر ریختیم و یه هفته موند بعدش بار بردیم سوراخ سنگ توالت رو یه درپوش پلاستکی که تو بازار هست گذاشتیم تهویه هوا رو حتی این خونه که 5 سال ساخته توری زدیم ، تهویه حموم رو به کل بستیم بی خیال تهویه شدیم سوراخ حموم هم درپوش گذاشتیم دور در هال و توالت رو درز گیر گذاشتیم با آزمایش نور فهمیدیم راه هستم یا نه یعنی یه سمت در باید تاریک باشه یه سمت روشن بعد در رو ببندی ببینی تو تاریکی نور از زیر در میاد اگه آره هنوزم راه داره
توی توالت همیشه شبا بموقع خواب بعد عملیات لازم :))) اسپری و پودر میزنیم البته اگر کم بشن فقط اسپری اونم تو سوراخ کافیه اثرش تا بیست و چهار ساعت میمونه زیر صورت شویی شلنگ تخلیه رو دورش رو پوشوندیم دور شلنگ تخلیه ماشین لباسشویی و خود سینک ظرف شویی رو تو راه پله پودر بریزین حتما بعد هر تمیز کاری راه پله بازم بریزین. پنجره رو حواست باشه یعنی راحتت کنم در مورد در و پنجره باید حکومت نظامی باشه موقع باز و بسته کردنش تو این فصل خصوصا همسر میخواد بره بیرون من پشت در رو نگاه میکنم که اگه در رو باز کرد توی درز بیرونی در سوسک نباشه با باز شدن راهش باز بشه بیاد تو
سینک ظرف شویی سوراخشم خطر داره سعی کن یه توری آشغال گیر بزاری روش
سوارخ تهویه هود و آبگرم کن حواست باشه
در تراس خصوصا چون رفت و آمدش کمه ممکنه پشت در باشن در رو باز کنی میان تو شما هم نبینین
توی دستشویی سعی کن سطل آشغال رو خالی نگه داری بعد یه راه دیگه اینکه آب و وایتکس رو به ترتیب یکی وایتکس و 4 تا آب با هم قاطی کن بریز توی جای مایع ظرف شویی تموم شده بعد درش رو بزار از اون راهی که مایع رو میریزی میتونی به مقدار کم مایه آب و وایتکس رو بریزی گوشه های توالت که سوسک ها به وایتکس حساسن و بخورن مسموم میشن تازه این یه خوبی دیگه هم داره اینکه بوی بد توالت رو میگیره یه گوشه واسه خودش هست چکه های آبی بهش بخوره بوی وایتکس یه نمه بلند میشه تهویه هم روشن باشه هوا بهتر میشه البته اگر به وایتکس حساسیت دارین نکن این کارو یا وایتکس رو کمتر کن خلاصه که راحتت کنم تو یه سال اول خونه اول همش سه تا سوسک خونه دومم یه سال و نیم بودیم دو تا سوسک این خونه هم الان دو سالو نیمه هستیم سه تا سوسک دیدیم که شک ندارم از بیرون اومدن والا تو خونه خیل یحواسم هست مو و ناخن و احیانا پوست مرده انسان تغذیه شونه باید حواست باشه نمونه جایی تیکه غذا خصوصا بدون در رها نشه زباله خلاصه که این دقت ها باعث میشه ریشش کنده بشه

نگران نباش درست میشه کارگاه کیلربیتل"سوسک کش"

ای قربونت بشم من با این کامنتت اندازه یه پست تجربه بود ها !
فدات بشم با این همه نکته
اون شب اتفاقا رفتم حموم :)))))))) ولی هیچ کس بیدار نشد :|
ولی حساسم کردی در بالکنو باز میکنم عین پلنگ سریع پشتشو نگا میکنم چیزی نباشه :))
از تجربه وایتکستم استفاده کردم البته من تیرک ریختم عصری نصفه شب چک کردم سوسکی نبود ! دمت گرم خدا کنه جواب بده همیشه :))
نه پنجره ها همیشه بسته ان ازونجا نمیان ! از تو آشپزخونه هم تاحالا که نیومدن ایشالا بعدشم نیان :(
مرسییییییییییییییییی عشقم برا این همه تجربه که بهم یاد دادی همشون به دردم خورد

نارنجدونه پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 09:04

واااااااااااای سارا پست پایین رو خوندم دلم ریش شد خدا ازشون نگذره پیرمرد بیچاره وای کلی حرف داشتم از ذهنم پرید خط به خطر دعا میکردم بنده خدا چیزیش نشه
وای تو اینو میگی منم همش این افکار منفی مرگ اطرافیان رو دارم مثه احمقا واسه اینکه نمیتونم ازش فرار کنم نهایتا به مرگ خودم فک میکنم عینه دیوونه ها که اگه قراره جذب بشه مرگ خودم جذب بشه :( خدایا من واقعا ضعیفم در مورد این چیزا
خدای بپدر عزیزت رو بیامرزه واقعا فکرشم سخته سارا

آخی :(
آخ اره دقیقا ! پس این بیماری اپیدمی شده :(( هی به مرگ فکر میکنیم
قربونت مرسی عزیزم خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه

نارنجدونه پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 09:03

سارایی اغلب اینطوری قاطی میکنه و کد نمیده برای منم همین طوره اما یه نکته بگم قبل اینکه تو یه کاراکتر توی قسمت نظرات تایپ نکنی کد لود نمیشه البته بلاگفا فقط اینطوره باید چند تا اسپیس بزنی یا شروع به کامنت نوشتن تا کد لوود بشه تصویرش البته خیلی از موقع ها هم اصلا کد نمیده با این روش در کل خیلی مشکل داره

نه من مینوشتم کامنتو ولی کد نمیومد دیوونم کرده بلاگفا کلا !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.